#note_6

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

خب خب اول اینکه ترم 3 هم شروع شد و خدا بخیر کنه این ترمو از دست این استادا مهمان شدم با همه مکافاتایی که کشیدم و بعد 3 هفته بالاخره با زور و ضرب و کتک کارت دانشجوییمو گرفتم سر معدل این ترمم با پسرخاله یه شرط بستم که اگه موفق نشم یجورایی نمیبخشم اصن خودمو سر لجبازی آقای میم و همینطور حرف های نامربوطی که قبلا گفته بودن دیگه اصلا باهاشون حرف نزدم و هیچ هم ناراحت نیستم فقط گاهی میگم اگه دوباره خواستم برگردم به اون دانشگاه چ گلی به سر مبارک بگیرم دیگه پارتی ندارم زندگی با روال خودش میگذره و سیم سیم باز گیرداده منو بندازه به یه بنده خدا دیگه یجورایی میگه شبیه به همین و به هم میاید جفتتون دیوونه این عاماااااااااااا بنده فعلا اصلا قصد ندارم خودمو بدبخت کنم از وقتی هم که ترم جدید شروع شده کلاسام جوریه که نتونستم دیگه برم باشگاه ای خداااا خلاصه اینکه باید یه برنامه بریزم که هم به درسام برسم هم کتابای غیردرسی و هم تمرین فتوشاپ و اون وسط باشگاه رو هم جا بدم اگه کلاسا بزارن به طور شگرفی سرگیجه داریم و سردرگم و کارهای بسیار و تنبلی بسیار تر #note_6...
ما را در سایت #note_6 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1hayatkhalvat989 بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:14

خب خب خب زندگی با همه خوب و بدش در گذره دوس دارم یه کار جدید شروع کنم نمیدونم چی شاید شروع کنم رمان بنویسم جدیدا به مواردی برخوردم که شاد داره باعث میشه دیدم بازتر بشه نسبت به خیلی از موارد حس عجیبی دارم و نظرم داره در موردشون تغییر میکنه و همینظور باعث سردرگمی من میشه شاید یکی از اون موارد ازدواج باشه به چیزایی برخوردم که دیگه به نظرم واقعا تو این دنیا باید باشه کسی که حمایتت کنه و بقیه بخاطر وجود اون به خودشون اجازه یه سری برخوردا و حرفارو  ندن چون چیزایی رو دیدم که تا چندمدت حالم خراب بوده و به نظرم حق هیچکس نیست بخاطر عوضی بودن یه سری آدما حالش بد باشه خیلیا دلشون به پدرشون گرمه که...بالاخره پدر ادم قرار نیست تا همیشه پیشت باشه و خیلی چیزای دیگه با اینکه همیشه از ازدواج بدم میومد همینطور در خیلی موارد دیگه که شاید قبولشون داشتم دارم دچار تردید میشم ینی تردید که نه هنوزم قبولشون دارم منتها سوالاتم داره زیاد میشه و واقعا نمیدونم چیکار کنم دیگه #note_6...
ما را در سایت #note_6 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1hayatkhalvat989 بازدید : 99 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:14

جدیدا به این مرحله رسیدم که توانایی بسیار زیادی در اتلاف وقت دارم  گوشی و فضای مجازی خیلی از وقتمو میگیره و بنده به دلیل داشتن گروه کلاسی و حضور استاد و ارسال فایل ها از حذف تلگرام عاجرم    همینطور هم ارسال جواب تمرین های اساتید محترم همه جا استاد عقده ای پیدا میشه خدارو شکر این استاد خ ح دیگه داره شورشو در میاره وقتی درس میده متوجه میشه هیچکس نمیفهمه ها ولی بازم به حرفاش ادامه میده و بعد از اتمام این درس قصد داره میان ترم بگیره که متاسفانه امتحان عملی هم داره تئوری این استاد یه معضله عملیش یه معضل دیگه این کوآرتوس نکبتی رو ما هیچکدوم از نزدیک هم ندیدیم اونوقت ایشون توقع داره ما بتونیم توش مثل خودش مدار بنویسیم و تمام قوانینی هم که این اقا از خودش ساخته رو اجرا کنیم من نمیهمم واقعا مردم مشکلشون چیه وای خدایا آخر چرا به کدامین گنااااه  چه کراااااا ز چ سوووووووو میان ترم ها هم یکی یکی داره شروع میشه و بی نهایت از برنامه عقبم با معادلات هم به دلیل عقب موندن از درس استاد مشکل دارم و موندم چطور سر جلسه هزار تا معادله رو از هم تشخیص بدم آـخه گناه من چیه خدایا با فصل اشاره گر هم دارم به مشکل میخورم یجوریه خلاصه اینکه با اعصابی بس قاطی و خود درگیری فراوان مشغول رسیدگی به امور زندگانی می باشیم که طبق معمول تاف به این زندگانی اینا همه یه طرف و تصمیم جدیدم واسه خوندن ارشد و بعدش بورس شدن یه م #note_6...
ما را در سایت #note_6 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1hayatkhalvat989 بازدید : 82 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:14

خب امروز 2 شنبه هستش و جمعه مامان بزرگه فوت کرد و همون جمعه هم خاک شد ما شنبه رسیدیدم و اینبار محیط و شرایط کاملا متفاوتی رو دیدم از خانواده پدری و اینکه شاید هربار میدیدن اینو یادشون میومد که مادرشون روزای اخر میخواسته منو ببینه و من نرفته بودم که خب خودمم از این بابت خیلی ناراحتم منتها این نگاه ها هم واسم سخت و سنگینه خیلی چیزای جدیدی رو تجربه کردم و همینطور با در نظر گرفتن حرف های اط که باعث میشد برداشت های متفاوتی از برخورد های اطرافیانم داشته باشم تنها چیزی که این وسط مجهول بود کمی پسرعمه بود که خیلی وقت بود ندیده بودمش و هردفعه که میبینم که حدود 2 تا6سال طول میکشه جهش قابل توجهی داره و این حس هم مطمئنا بخاطر کنجکاویه خیلی چیزا شاید فهمیدم و یادگرفتم 1.اینکه ادما بعد از فوت عزیزاشون بیشتر بخاطر جای خالی اون طرف گریه میکنن نه خودش 2.اگه نزدیک باشه بخاطر تنهایی خودشون گریه میکنن باز نه اون طرف 3.آدم بعد از مرگ دستش از همه چی کوتاهه و یکی از مهم ترین کارها اینه که بچشو درست تربیت کنه که بعد از مرگش بجای افراط و زیاده روی بتونه واسش کاری بکنه هنوز نتونستم هضم کنم اون همه تجمل و زیاده روی خانواده پدریمو واسه حفظ ابرو مثلا که چی حالا بجای 7شب یه شب شام بدی چی میشه مگه بجای دعوت کردن به اندازه یه شهر ادم و سیرکردن شکم اونایی که از هر نظر خودشون سیرن اینکه نیازمند رو مهمون کنی چی میشه #note_6...
ما را در سایت #note_6 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1hayatkhalvat989 بازدید : 74 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:14

از دیروز هوا بارونیه و بی نهایت دوست داشتنی عاشق اینم راه بیوفتم زیر بارون راه برم و من باشم و بارون و هدفونم به لطف الف طا جان داره نظرم نسبت به خیلی از چیزا عوض میشه و دیدگاهم سعی میکنم حس بدمو نسبت به کسایی که حتی بهم بد کردن رو عوض کنم چون داره خودمو خراب میکنه فعلا همه چی ارومه و منم سری زدم به ارشیو قدیمی عکسا و موزیکای قدیمی که با هرکدومشون دنیا دنیا خاطره دارم وقتی پشت سرمو نگاه میکنم میبینم چقدر زود گذشت و چه زود دیر شد همه چی مثل بادی گذشت 19سال و خوردی گذشت و من شدم اینی که هستم اینی که گاهی از خودم راضی و گاهی ناراضیم مهربون خدای من ممنون که همیشه نگاهتو پشت پنجره دلم دیدم مرسی که همیشه بودی و حواست بود مرسی بخاطر شخصی که فرستادی واسه نجات کسی که باهاش فهمیدم خیلی چیزا ذره ای ارزش ندارن و چیزی که ارزش داره منم و خانوادم و باهم بودنا کسی که شاید بتونم با کمکش شینایی بسازم که بتونه عشق رو درک کنه مسخره نکنه زندگی کنه ذره ذره هستیتو نفس بکشه هوامو داشته باش مهربون پروردگارم :) #note_6...
ما را در سایت #note_6 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1hayatkhalvat989 بازدید : 75 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:14